• وبلاگ : ترانه هاي ديگر
  • يادداشت : پر مي شوم از تو.....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ا. شربياني 
    زمين سپيده زد امروز، انگار، پر که شدي از ابر انتظار، آسمان هم ياري کرد، برف رها شد از آن ابري که «تو» بودي و رقصيد در هوا تا پشت بام دل، آنجا نشست به انتظار خيزش آن آفتاب، قنديل بام شد، يک جفت پاي خويش را از لب بام رو به زمين دوخت. بشارت باد آنگاه را، که لبخند شاديش تا آفتاب ببيند، قطره قطره از خجالت آب ميشود، ميچکد به خاک، تا آن لبخنده نيز هميشه بپايد. اگر هم نيامد و دير شد، باشد، همين سپيدي سپيده هم، ما را کفايت است. با سپاس از شعري که دعاي خير بود.
    پاسخ

    قنديل بام شد، يك جفت پاي خويش را از لب بام رو به زمين دوخت.....با سپاس از شما