• وبلاگ : ترانه هاي ديگر
  • يادداشت : هرگز نرفته اي.....
  • نظرات : 2 خصوصي ، 15 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    از دوستان که ماند که دشمن نساختي؟
    خود مي دهي رفيق به خنجر گلوي خويش
    اين خيلِ بي شمارِ سوار و پياده را
    خود چيده اي به دست خودت روبروي خويش
    [گل][گل][گل]
    دعوتيد به خواندن يک غزل
    + م.ق 

    هم شعر رو چند بار خوندم که خيلي جالب بود هم سيزده نظر بقيه که شعر رو حوندن اوناهم نظرات جالبي بود


    پاسخ

    خوشحالم
    اين شعر از خودتون بود؟
    يا انتخاب خودتون بود؟ :)
    پاسخ

    شعرايي كه به دل مي نشينند شاعر كاره اي نيست،.... واسطه ست، مثل آب كه از طريق لوله جريان پيدا مي كنه :-) منم شاعر يا همون لوله :-) اين شعر بودم
    سلام
    چه شعر قشنگي بود
    چقدر توش فاصله داشت
    همش ياد خودم ميوفتادم

    دقت کردين اين بيت آخر چه قشنگه، پر از حرفه
    چقدر نقش حامي نام نبرده در اين بيت اينجا پر رنگه ...

    عجل علي ظهورک يا مولا
    پاسخ

    سلام :-)
    باران صد بهار فاصله است
    ....
    آنروز مرد سيزده و سيصد
    ....
    آنروز...روز هشتم هفته ست
    چشمگير بود و زيبا.
    پايدار باشيد
    پاسخ

    متشكرم و از حضورتون ممنونم

    سلام. قبول باشه نمازهاي نخونده تون و روزه هاي نگرفتتونپوزخند

    اردوي جهادي تبليغي تا حالا رفتيد شما؟؟

    اردويي از جنس نور(1)

    .

    اردويي از جنس نور(2)

    .

    ادامه دارد ان شاالله

    پاسخ

    سلام، تا حالا نرفتم، اما اينطور كه در وبتون ديدم فضاي جالبي ست، دوست دارم در چنين فضايي قرار بگيرم اما نه براي ياد دادن، دوست دارم براي يادگرفتن از بچه هاي روستا....

    روز هشتم هفته ست

    اين مصرع واقعا بينظير بود...احسنت

    ولي بعضي جاها احساس کردم وزن تغيير کرده

    البته احساس خودم بود...شايد اشتباه باشه

    ولي بسيار زيبا...قلمتون استوار

    موفق باشيد

    پاسخ

    خيلي متشكرم از حضور و اظهار نظر ارزشمند جنابعالي
    + ا. شربياني 
    انگار بهار است و روز قدر، باران باريده، رد پاي قدمهاي آن عطر هرجا که باشد، ميشود نوشت: «روزي حضور تو اعجاز ميکند»، در بند بند شعر انگار حضور دارند، و انتظار، انگار چکه چکه ميچکد. خوش به حال اين «من» که ميان «من» و «تو» درنگ شد، او خواست که هست، آنگاه که بخواهند در انتظار ديدن آن ايشان و «او»، از جنگل اميد، ميتوان آهو گرفت، آقايم رضا هم يادش هست، آن مرد سيزده و سيصد، راز بزرگواري ست، عرب آن عدد را چنين ميخواند که شما بنوشته ايد. مردان يار و انتظار. اين شعر از هر شعري به آن همه گل نزديکتر است، حتما خوانده اند، سپاسگزارم با انباني از درود و مهرباني و سپاس و شکر، همه با هم در انتظار
    پاسخ

    سلام، چيزي در وجودم هست، چيزهاي خوب زيادي در وجودم مي پرند، انگار به در و ديوار مي زنند... درد خوشايندي ست، احساس مي كنم الانه كه لبريز بشم و روحم باهاشون بپره :-) برام دعا كنيد...
    + ابزاروبلاگ نويسان 
    سلام دوست عزيز
    خوشحال ميشم به وبلاگ من سر بزني
    milad74rm.blogfa.com
    سلام بر شما...زيبا سروديد و فکر مي کنم در قالب سپيد قرار بگيرد اما بعضي جاها از کلمات و برخي واژه ها زياد استفاده نموده ايد و مي بايست سعي شود از واژه هاي نو و جديد در شعر استفاده کرد تا به جذابيت آن اضافه شود.
    ادامه را در نظر بعدي بخوانيد...
    پاسخ

    سلام.....
    از کلماتي چون آنروز و شد در قسمتي از شعرتان زياد استفاده نموده ايد.البته در جايگاهي نيستم که مطالب زيباي شما را نقد نمايم،از اين رو مطالبي که عرضه شد را رهنمايي تلقي فرمائيد.موفق باشيد،يا حق
    پاسخ

    از انتقادتون متشكرم.
    سلام خيلي عالي بود
    اونجا که نوشتي اين فاصله ست بين من وتو... فاصله هست بنويسي بهتر ميشه
    ولي در کل عاليه
    پاسخ

    سلام و از حضورتون متشكرم.هست به معني وجود دارد، فكر مي كنم مفهومي كه مي خوام رو نمي رسونه، بازم مرسي
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ شنبه 22 تير 92 نوشته (هرگز نرفته اي) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    سلام
    احسنت طيب الله
    شعرتون زيبا بود
    پاسخ

    سلام،خوشحالم كه خونديد،متشكرم