رهای تو....
تو مثل صبحدم
از لابلای برگ درختان
در سرزمین جهان
می تابی و دلم
مانند پنجره هرصبح
می نوشد از پیاله شوقت
ای کاش
ای آفتاب من
من هم ستاره صبحی
در آسمان ناب تو بودم
وقتی خزان سرخ
از راه می رسید
برگی سوار بر
رقصان ترین هوای تو بودم
هرشب
در سرزمین ابر
یک قطره در گذر باد می شدم
رهای تو بودم
.....