• وبلاگ : ترانه هاي ديگر
  • يادداشت : جاده هاي آمين
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ا. ش. 

    سلام، با آن که با آفتاب لحظه­هاي نازنين آغاز کرده­ايد، انگار مي­کنم آواي واژه­هاتان کمي نمناک است، نمي­دانم خيال خامم را چگونه بنگارم. چه مي­توان نوشت بر خالق واژه­هايي مي­مانند جاودان، چگونه مي­شود از بوستان خيال ِ ديگري گل­واژه­اي چيد. بارها ازين گلزار بگذشتم و ننوشتم، شعر را هر خوانشگر براي خود مي­خواند، چنين کردم. نگارگران را هماره مي­ستايم. تنها نمي­دانم چگونه مي­توان باغباني را که واژه مي­کارد و مراقب است تا حروف نلغزند و سر جاي خود باشند و با آهنگ ذهن شاعر، در کلاس خود مرتب بنشينند و باهم آن سرود بخوانند، به تصوير چند حرف نمايان کرد، اما انگار که کودکي­هايم حرف خويش ميگويد، همان شيطنت­هاي سر کلاس درس را مي­گويم. بسيار لطيف بود و کمي نمناک، همان که نوشتم گويا، کودکي­هاي خيالم مي­گويد چراغ اميدواري را لطفا روشنتر کنيد. چشمانم در هواي مه­آلود خوب خوب نمي­بيند. اميدوارم آن بزرگوار از غيبت کبري برگردند و شما به پيشوازشان برويد، در يک روز که آسمان آبي­ست، در کنار يک گندمزار، که نسيم خوشبو خوشه­هاي گندمش را نوازشش مي­کند، و آن دانه­ها و خوشه­ها همگي باهم بمناسبت آن ظهور انگار که موج مکزيکي به راه انداخته­اند و خوشحالند. آمين


    پاسخ

    سلام، حق داريد، تمام اون چيزها رو نوشتم كه بگم از خيس بودنها لبريز بودنها از حس تو دورم اي راستين برگرد