کودک غزه ای من
مرا ببخش
ای کاش کفشی بر پای تو بودم
یا نانی در دستانت
ای کاش فریادی بودم
که در گوش جهان می پیچد
همه ظالمان از آن می گریزند
وهمه خوبان جهان را به صبحی تازه فرا می خواند
ای کاش
کودک غزه ای من
ای عشق من
ای کاش نسیمی بودم
نرم و آرام در آغوشت می گرفتم
تا چشمانت را به خوابی آسوده بیاسایم
ای کاش
کبوتری بودم بر شاخه درختان زیتون
که از حضور تو جان می گرفتم
ودر دستان تو آغاز می شدم
مرا ببخش
صدای فروخورده ام را ببخش
در آن سوی جهان،
این تویی که راه روشن عشق را
پرواز کنان می روی
و قلبهای خسته ی ما را،
با خود می بری
این تویی،
آن صدای رسا و عمیق و زیبا، که بر دل و جان عاشقان می نشیند:
آی دنیا خواهان، جهان ارزانی شما باد،
ما عشق را برگزیده ایم
و خدا برایمان کافی ست
.....
کودک غزه ای من
ای نور
ای عشق من
ای کاش ابری بودم
که بر لبان تشنه ات می باریدم
و اشک هایت را نم نم
بر تمام جهان می باریدم
آه ای مردم
فقط به چشمانش نگاه کنید
این تلالو آزادگی ست که با پاهای زخمی و دستان خونین
همچنان ایستاده است
او راز ابدیت را
فریاد می زند
تکرار می کند
او
هرروز و هر لحظه
دنیای پوچ آنان را بر سر های شان
آوار می کند
این بمبها
آخرین فریادهای شیطان است
........
آه آه
ای کودک غزه ای من
ای عشق من
مرا ببخش
آن گاه که خدای عشق
تورا در آغوش می گیرد
ای کاش
برق چشمانت را می دیدم
کاش اشک شوق تو بودم
یا بالهای پروازت،
دوستت دارم
ای عشق من