لحظه ی توفنده ی مشروح من....
شوق نگاهت به نگاهم نشست
چشمه ای از نور شد
چون غزلی بر سر راهم نشست
لحظه ی توفنده ی مشروح من
پاک ترین آیه ی مفتوح من
رفته دلم اسب جنون هی کند
غربت این فاصله را طی کند
رفته دلم آب زند راه را
ماه زند جاده ی بی ماه را
رفته دلم طاقت ماندن نداشت
رفت و مرا شاعر و تنها گذاشت.....
تابستان (پنجم تیرماه) 91